پایتخت ایران هر سال اردیبهشت به صحنهای شگفتانگیز بدل میشود، جایی که کتاب، در میان هیاهوی زندگی مدرن، دوباره به زندگی بازمیگردد. نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران دیگر صرفاً رویدادی فرهنگی نیست، بلکه به یک آیینه بزرگ اجتماعی تبدیل شده است که تصویرهای روشنی از دغدغهها، نیازها، دردها و حتی امیدهای یک جامعه را به نمایش میگذارد. این آیینه، بیصدا اما بلیغ، روایتگر قصه مردمی است که میان فشارهای اقتصادی، تحولات سیاسی و آشوبهای ذهنی، همچنان به دنبال درمانی برای دردهای جمعی خود میگردند و گاهی آن را میان سطرهای یک کتاب مییابند. نگاهی به پرفروشترین آثار در روزهای نخست نمایشگاه، حقایقی معنادار را پیش چشم میگذارد؛ کتابهای حوزه روانشناسی کاربردی، خودشناسی، معنویت مدرن و روایتهای شخصی از زخمهای درونی، در صدر فهرست فروش بودند. آثار نویسندگانی مانند اروین یالوم، کارل راجرز، یا حتی نویسندگان داخلی که با زبانی ساده از پیچیدگیهای ذهن و دل میگویند، با استقبال گسترده مواجه شدند. این پدیده تنها یک گرایش مطالعاتی نیست، بلکه تلاشی ناگفته برای درک و درمان خویشتن است.
کتابهای خودیاری، همچون نسخههای مدرنِ حکمتهای کهن، مورد اقبال جوانانی هستند که در جهانی پرسرعت و ناپایدار، از اضطراب، بیثباتی هویتی و فرسودگی ذهنی رنج میبرند. جستوجوی معنا، آرامش و حتی راهکارهای کوچک برای کنار آمدن با واقعیت روزمره، انگیزههایی هستند که مخاطبان را به سوی این آثار میکشانند.
در حوزه ادبیات داستانی، ترجمه آثار رماننویسان شرق آسیا، آمریکای لاتین و اروپا، همچنان محبوب است اما نکته جالب توجه، گرایش به رمانهایی با مضامین غم، تنهایی و بقا در شرایط دشوار است. از هاروکی موراکامی گرفته تا آلیس مونرو، رمانهایی که شخصیتهایشان در میانه آشفتگی، آرامش درونی یا معنا را جستوجو میکنند، بیشتر خریداری میشوند. آیا اینها صرفاً سرگرمیاند؟ به نظر نمیرسد. مردم این کتابها را میخرند چون در داستانها، ردپایی از دردهای خود را بازمییابند. وقتی مخاطب با شخصیت رمانی که اضطراب مزمن دارد، همزادپنداری میکند، در واقع در حال آیینه دیدن است. ادبیات در اینجا تبدیل به نوعی رواندرمانی بینسخه میشود، البته با هزینهای کمتر و اثربخشی عمیقتر.
در بخشهای فلسفی، جامعهشناسی و علوم انسانی، اگرچه آثار کلاسیک و نظری حضور دارند، اما استقبال عمومی کمتر است. این وضعیت، در نگاه اول ممکن است نشانه افول علاقه عمومی به تفکر نظری به نظر برسد اما در واقع باید عمیقتر دید. مردم به دنبال پاسخند، نه صرفاً پرسشهای پیچیده. به همین دلیل، آثاری که مفاهیم سنگین فلسفی را به زبان ساده ترجمه میکنند (مثل کتابهایی با عنوانهایی چون «فلسفه در زندگی روزمره» یا «نیچه برای زندگی بهتر») مورد توجه واقع شدهاند.
این نشانهای است از بازتعریف دانایی در فضای اجتماعی امروز. جامعه هنوز به تفکر نیاز دارد، اما شکل و زبان آن تغییر کرده است. در واقع، مردم اکنون خواهان دانشی هستند که بتوان آن را لمس کرد، زیست و در عمل به کار بست.
یکی از پدیدههای دلگرمکننده نمایشگاه، استقبال بیسابقه از غرفههای کودک و نوجوان است. خانوادهها، حتی در اوضاع اقتصادی نهچندان مساعد، سهمی از بودجه خود را به خرید کتاب برای فرزندانشان اختصاص میدهند. این انتخاب، صرفاً جنبه آموزشی ندارد. والدین در این کار، نوعی سرمایهگذاری فرهنگی و عاطفی میبینند؛ تلاشی برای ساختن نسلی که شاید دردهای کمتری داشته باشد یا دستکم، راه بهتری برای فهم و بیان آنها بیابد.
حضور نویسندگان کودک، امضا گرفتن از آنان و مکالمه بچهها با داستانپردازان، نشانههایی از بازسازی پیوند میان تخیل و واقعیت است. اگرچه بزرگسالان به دنبال درماناند، کودکان هنوز به دنبال رویا هستند. این ۲ میل، ۲ روی یک آیندهاند.
در حقیقت نمایشگاه کتاب، بیش از آنکه ویترینی از تازههای نشر باشد، به صحنهای برای تماشای روانشناسی جمعی جامعه بدل شده است. کتابهایی که مردم میخرند، همان کتابهایی هستند که میخواهند در آنها آرامش، معنا، راهحل یا حتی تنها یک همراه خاموش بیابند. از خلال آمار فروش و نوع گرایشهای مطالعاتی، میتوان تصویری از روح زمانه ترسیم کرد، روحی زخمی اما نه ویران؛ دردمند اما هنوز مشتاق درمان.
این وضعیت در عین حال که حاکی از نیازهای عمیق جامعه است، امیدبخش نیز هست. مردمی که هنوز برای خرید کتاب صف میکشند، مردمیاند که به زبان، اندیشه و کلمه هنوز ایمان دارند. این ایمان، خود نخستین گام در مسیر بهبود است.
شاید اگر روزی بخواهیم بدانیم حال یک ملت چگونه است، کافی باشد به این نگاه کنیم که در بزرگترین نمایشگاه فرهنگی کشور، چه کتابی بیش از همه فروخته شده است. آن کتاب، آیینهای خواهد بود از چیزی که هستیم و چیزی که میخواهیم باشیم.
دیدگاهتان را بنویسید