خبرها قرار است ما را آگاهتر کنند، دید ما را نسبت به واقعیت شفافتر کنند و کمکمان کنند تا تصمیمهای بهتر و مسؤولانهتری بگیریم اما همه چیزی که به نام «خبر» عرضه میشود، واجد این کارکرد نیست. در واقع، بخش قابل توجهی از آنچه در فضای رسانهای با آن مواجهیم، اصلاً خبر نیست. اینها «ناخبر» هستند؛ شبهخبرهایی که نه برای آگاهیبخشی، بلکه برای اغتشاش فکری، تحریک روانی یا تسلط بر ذهن مخاطب طراحی شدهاند. ناخبرها ساختار ظاهری خبر را تقلید میکنند؛ تیتر دارند، منبع دارند، بعضاً آمار و عدد هم دارند اما پشت این ظاهر منظم، فقدان معنای اصیل نهفته است. آنها یا هیچ محتوای واقعی ندارند یا واقعیت را به شکلی تحریفشده و گزینشی روایت میکنند یا اینکه اساساً بر شایعات و گمانهها استوارند. درست مانند محصولات تقلبی، اگر نگاه تیزبین نداشته باشی، متوجه نمیشوی با نسخهای جعلی از واقعیت روبهرو هستی. اولین نشانه ناخبر، «فقدان زمینه» است. خبری که ناگهان منتشر میشود، بدون اینکه پیشینهای روشن داشته باشد یا نسبتش با کلیت ماجرا معلوم شود، اغلب یا ناقص است یا هدفدار. برای مثال، وقتی خبر بازداشت یا مهاجرت یک شخصیت فرهنگی بدون زمینه دقیق انتشار مییابد، بیشتر از اینکه اطلاعات بدهد، ذهن را پر از حدس و حاشیه میکند. ناخبرها از این ابهام تغذیه میکنند. نشانه دوم، «اغراق در لحن» است. خبرهایی که با عباراتی مانند «فوری»، «تکاندهنده»، «جنونآمیز» و «بیسابقه» آغاز میشوند، اغلب نه اطلاعرسان، بلکه برانگیزانندهاند. آنها احساسات ما را تحریک میکنند، پیش از آنکه ذهنمان را درگیر واقعیت کنند. این تحریکگری احساسی، ما را در موقعیت واکنشی قرار میدهد و فرصت تحلیل عمیق را از ما میگیرد. سوم، استفاده از منابع مبهم یا ناموجود است. ناخبرها معمولاً به نقل از «منابع آگاه»، «شاهدان عینی» یا «کارشناسان بینام» منتشر میشوند. وقتی خبری منبعی مشخص، مستند و قابل ارجاع ندارد، باید زنگ خطر به صدا درآید. گاهی هم با ترکیب آگاهانه اطلاعات درست و غلط، روایتهایی میسازند که نیمی از آنها واقعیت دارد و نیم دیگرش طراحی ذهن است. چهارم، اتکای ناخبرها به تصویر به جای تحلیل است. بسیاری از آنها با انتشار یک فیلم کوتاه، یک عکس گزینشی یا صوتی بریده شده، سعی میکنند به ظاهر سندیت خبر را افزایش دهند اما این تصاویر معمولاً بدون زمینه زمانی و مکانی هستند. خواننده هوشمند کسی است که از خود میپرسد: این تصویر چه چیزی را نشان نمیدهد؟ از چه زاویهای ثبت شده؟ چه چیزی را حذف کرده است؟ پنجمین شاخص، چرخه سریع بازنشر است. ناخبرها معمولاً بهسرعت و با الگوریتمهای ویروسی در شبکههای اجتماعی منتشر میشوند. هدف، نه ماندن در ذهن، بلکه ایجاد «تأثیر لحظهای» است. آنها درست مانند یک شوک خبری، ذهن مخاطب را برای چند ساعت اشغال میکنند و سپس جای خود را به شبهخبر بعدی میدهند اما اثر مخرب آنها در ذهن انباشته میشود و نظام محاسبات شناختی مخاطب را مختل میکند. در مقابل، خبر واقعی، به دنبال روشن کردن تاریکیهاست، نه غبارآلود کردن صحنه. خبر واقعی به فهم ما عمق میدهد، نه هیجان لحظهای. برای همین، تشخیص ناخبرها بخشی اساسی از حضور ذهن تبیینی است. تبیینگر باید بتواند ناخبر را شناسایی کند، منطق انتشار آن را تحلیل کند و به جای واکنش سریع، مواجههای عالمانه و حتیالامکان هنرمندانه نشان دهد. تبیینگر در برابر ناخبرها ۲ وظیفه دارد: اول، پاکسازی ذهنی؛ یعنی امتناع از بازنشر محتوای مشکوک و کمک به مخاطب برای درک ساختار فریب. دوم، بازسازی روایتی؛ یعنی ارائه تصویری جایگزین، شفاف و مبتنی بر تحلیل. این کار، نهتنها نقش فعالانهای در جنگ روایتها ایفا میکند، بلکه به ترمیم فضای ذهنی جامعه کمک میکند. برای اینکه جامعهای در برابر ناخبر مصون بماند، باید آموزش ببیند که «هر چیزی که شبیه خبر است، الزاماً خبر نیست». باید به جای سواد فقط رسانهای، به سواد روایتی، سواد انتقادی و سواد اخلاقی نیز مجهز شود. تنها در این صورت است که روایتسازان مجهول نمیتوانند ذهن عموم را براحتی تسخیر کنند. شاید مهمتر از همه اینکه مخاطب بداند در عصر اطلاعات، کسی که بسادگی فریب میخورد، نه قربانی، که بخشی از سازوکار فریب است.
دیدگاهتان را بنویسید