شنبه / ۱۵ آذر / ۱۴۰۴ Saturday / 6 December / 2025
×
کتاب‌خوان عالی‌قدر
نقش‌آفرینی یک تقریظ در مهندسی فرهنگی

کتاب‌خوان عالی‌قدر

قیام خاموش
گاهی که باید سلاح قلم را کنار گذاشت

قیام خاموش

حکمرانی فرهنگی در عصر شبکه‌های مجازی
بازطراحی رابطه حکمرانی و جامعه در زیست‌جهان شبکه‌ای

حکمرانی فرهنگی در عصر شبکه‌های مجازی

اربعین و امکان یک علوم انسانی نو

از عقل پای‌افزار تا جامعه مأواگر

اربعین یک شاهکار زیبایی‌شناختی اجتماعی است. اینجا، زیبایی در ایثار است. در زنی که نان تنوریش را بی‌مزد می‌بخشد

در روزگاری که آدمی به «فردی منزوی در جمعی بی‌معنا» تبدیل شده و علوم انسانی غربی، انسان را در چارچوب آزمایشگاه، داده‌های آماری یا ذهن تحلیلگر، تکه‌تکه و بی‌روح می‌بیند، اربعین مثل نسیمی از معنا در کویر تفکر وزیدن می‌گیرد. راهپیمایی عظیم اربعین، فقط یک حرکت عبادی نیست، بلکه رخدادی است سرشار از ظرفیت‌های تمدنی، معرفتی و نظری که می‌تواند بستر شکل‌گیری یک علوم انسانی نوین و مستقل باشد. اینجا میلیون‌ها انسان با پاهایی خاکی و دل‌هایی روشن، خلاف جریان مدرنیته راه می‌روند. هر گام‌شان، نه اعتراض است، نه تظاهرات، بلکه شهادتـی است آرام درباره امکان انسان دیگر.
اربعین فقط یک آیین نیست، یک متن زنده است؛ پر از نشانه، معنا، تجربه و عمق. حال پرسش این است: چرا علوم انسانی امروز، چه در غرب و چه در شرقِ مقلد آن، از فهم این پدیده ناتوان است؟ چرا علوم انسانی ما به ‌جای آنکه اربعین را فرصتی برای فهم نو و نظریه‌سازی مستقل بداند، در آن فقط سوژه‌ای برای توصیف آماری یا مناسکی می‌بیند؟ این خود، نشانه‌ای است از بحران عمیق در بنیان‌های فکری علوم انسانی کنونی.
* انسانِ اربعینی؛ بازیابی حقیقت انسان
در اربعین، انسانِ مدرن – آن فرد تنها و خودبنیاد گرفتار در چنبره‌ بازار و رسانه – جایش را به انسانی می‌دهد که در «ما» معنا می‌گیرد. اینجا خودم را در آیینه‌ دیگری می‌بینم؛ نه برای قیاس، بلکه برای قربانی. میلیون‌ها انسان، از فرهنگ‌ها و زبان‌ها و طبقات گوناگون، بدون هیچ سازوکار رسمی، در یک حرکت واحد قرار می‌گیرند. این «جمع بودن» به معنای جامعه مکانیکی دورکیمی نیست؛ اینجا انسان‌ها «همسفرند»، نه صرفاً «هم‌مکان». این فقط جامعه‌شناسی نیست، هستی‌شناسی بودن با دیگری است. اربعین، با خاک و گل و قدم و اشک و لبخند، یک ضدروایت است؛ ضدروایت مدرنیته‌ای که انسان را به «اتمِ خودبنیاد مصرف‌کننده» تبدیل کرده.
اربعین، به تعبیر رهبر انقلاب، «جلوه‌ای از تمدن اسلامی» است؛ تمدنی که با قدرت نرم ایمان، زیست جمعی را بدون اجبار سامان می‌دهد. این یعنی اربعین خودش نظریه است؛ نظریه‌ای برای امکان جامعه‌ای غیرمدرن، غیرسرمایه‌دارانه و غیرماشینی.
* راه به ‌مثابه تجربه، تجربه به ‌مثابه معرفت
علوم انسانی مدرن، معرفت را از تجربه‌های زیسته جدا کرده اما در اربعین، معرفت، دقیقاً از همین زیستن، از همین راه رفتن، از همین خاک پدید می‌آید. در این راه، پا عقل می‌شود، بدن پیامبر؛ یعنی بدن حامل معنا و شهود است. این همان چیزی‌ است که شهید آوینی از آن به «عقل پای‌افزار» یاد می‌کرد؛ عقل مجرب و متعهد، نه عقل عقیم آکادمیک.
در این راه، مکان‌ها تاریخ می‌شود، زمان خطی نیست؛ تکرارِ شهودی عاشوراست، در اکنونی که آینده را در دل دارد. مفاهیم زمان، مکان، بدن، حتی مرگ، در اربعین بازتعریف می‌شود. اینجا بدن رنج می‌کشد اما در این رنج، تولد معناست. اگر علوم انسانی می‌خواهد انسان را بفهمد، باید از این «راه» عبور کند؛ راهی که معرفت در آن زیسته می‌شود، نه فقط فهمیده.
* زیبایی ایثار؛ شکوه هنر جمعی
اربعین یک شاهکار زیبایی‌شناختی اجتماعی است. اینجا، زیبایی در ایثار است. در زنی که نان تنوریش را بی‌مزد می‌بخشد، در پیرمردی که زانوی زائری را ماساژ می‌دهد، در حرکت همگام پاهایی که از نجف تا کربلا خاک می‌کَنند، در کودکی که آب را با لبخند تعارف می‌کند.
اگر کانت، زیبایی را «لذت بی‌نفع» می‌دانست، اربعین، لذت خدمت بی‌نفع است. اینجا زیبایی، ایثار است بدون انتظار، خدمت است بدون چشمداشت. همان‌گونه که در فرهنگ عاشورا، زیبا آن است که در راه حق قربانی شود: «ما رأیتُ إلّا جمیلاً». اینجا هنر، نه برای نمایش، بلکه برای زنده کردن رابطه‌ انسان‌هاست. هر موکب، یک پرده‌ تئاتر است؛ هر زائر، یک بازیگر فعال. هنر در اربعین، هم فردی است، هم جمعی؛ هم خودجوش، هم قدسی.
* اربعین؛ از موضوع تا نظریه
اینجا جای پرسشی بزرگ است: چرا با وجود عظمت تمدنی، فرهنگی و معرفتی اربعین، هنوز در دانشکده‌های علوم انسانی ما این پدیده تنها یک «موضوع» باقی مانده و به «منبعی برای نظریه‌پردازی» تبدیل نشده است؟ اگر دنبال فهم «دیپلماسی مردمی»، «تاب‌آوری اجتماعی» و «معنابخشی آیینی» هستیم، چرا اربعین جدی گرفته نمی‌شود؟
اربعین، آزمونگاه نظریه‌های غربی است. آنجا که نظریه‌های فردگرایی، عقلانیت ابزاری یا سکولاریسم اجتماعی به بن‌بست می‌رسد، اربعین با پیکری زنده، آنها را به چالش می‌کشد. از دل اربعین، می‌توان مفاهیم نوین «بدن اجتماعی قدسی»، «جماعت مأواگر» و «هویت در حرکت» را استخراج کرد. در اربعین، باید از توصیف عبور کرد. باید تفکر بومی را با «تجربه جمعی عاشورایی» پیوند زد. اربعین خود نظریه است؛ نظریه‌ای برخاسته از زیست عاشورایی، نه برگرفته از ترجمه‌های بی‌جان. دانشگاه‌های ما باید از سطح توصیف عبور کنند و تجربه زنده اربعین را به سکوی تولید اندیشه بدل کنند. اندیشه از زیستن آغاز می‌شود و اربعین، زنده‌ترین تجربه جمعی روزگار ماست. از این خاک باید نظریه رویاند.

نوشته های مشابه
پارادایم اربعینی
خوانش‌های نو از پدیده اربعین

پارادایم اربعینی

هستی‌شناسی اربعین
خوانش‌های نو از پدیده اربعین

هستی‌شناسی اربعین

اربعین به مثابه متن هستی
خوانش‌های نو از پدیده اربعین

اربعین به مثابه متن هستی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *