در جهانی که تصویر، صدا و روایت بیش از هر زمان دیگری در شکلگیری افکار عمومی نقش دارد، رسانهها به عنوان تریبونداران اصلی جامعه، نهفقط آیینهای از واقعیت، بلکه ابزاری برای بازسازی و حتی تحریف آن به شمار میآیند. یکی از مهمترین حوزههایی که تحت تأثیر مستقیم این فرآیند قرار دارد، فرهنگ کار و نگرش جامعه نسبت به مفاهیمی چون شغل، تلاش و کارآفرینی است. این یادداشت به بررسی این مساله میپردازد که رسانهها و نهادهای فرهنگی چگونه میتوانند هم نقش سازنده در ترویج ارزشهای مثبت کاری ایفا کنند و هم – در صورت انحراف – در شکلگیری گفتمانهای مخرب و ضدکار موثر باشند.
* ابعاد مختلف نقش رسانه در فرهنگسازی کار
نقش رسانه صرفا انتقال اطلاعات نیست، بلکه رسانهها در خلق معانی، ساخت نمادها و القای ارزشها سهیم هستند. وقتی رسانهها کار را صرفاً به عنوان ابزاری برای بقا یا کسب درآمد نشان میدهند و نه عاملی برای تحقق خلاقیت و معنا در زندگی، بتدریج در ذهن مخاطب، کار از یک ارزش اجتماعی به یک اجبار خستهکننده تنزل مییابد. برعکس، زمانی که برنامهها، فیلمها یا تبلیغات بر تلاش، نوآوری، خوداتکایی و اثرگذاری اجتماعی افراد شاغل تمرکز میکنند، فرهنگ کار به شکلی مثبت بازتعریف میشود. برای مثال، در بسیاری از سریالهای تلویزیونی غربی، کارآفرینان یا کارمندان موفق به عنوان قهرمانهایی با قدرت تغییر جامعه نمایش داده میشوند، در حالی که در برخی تولیدات رسانهای داخلی، ثروت ناگهانی یا موفقیتهای بیدلیل، بدون تلاشی واقعی به تصویر کشیده میشود.
نهادهایی مانند مدارس، مساجد و دانشگاهها و چهرههای تأثیرگذار (اعم از دینی، فرهنگی یا هنری) در کنار رسانهها، نقش تعیینکنندهای در تثبیت یا تخریب گفتمان کار دارند. زمانی که تریبونداران، بدون تحلیل علمی، صرفا به ستایش کلیشهای از کار یا نکوهش بیکاری میپردازند، عملا از اثرگذاری خود میکاهند. خطابههایی که کار را نوعی «تقدیر محتوم» یا صرفا «تکلیف شرعی» معرفی میکند، بدون ارائه مدلهای عملی موفقیت، در ذهن مخاطب نسل جوان شکاف ایجاد میکند. آنچه مورد نیاز است، روایتهایی است که بین تلاش فردی، مهارتآموزی، نوآوری و پیشرفت اجتماعی رابطهای عینی برقرار کند. این در حالی است که در بسیاری از آثار تصویری، شغلها به گونهای به تصویر کشیده میشوند که یا تحقیرآمیزند یا نامرتبط با واقعیت بازار کار. کارگران، رانندگان، معلمان یا کارمندان به ندرت به عنوان شخصیتهایی پویا و الهامبخش معرفی میشوند. این نوع بازنمایی نه تنها احترام اجتماعی نسبت به برخی مشاغل را تضعیف میکند، بلکه باعث میشود نسل جوان نسبت به ورود به این حوزهها بیانگیزه شود. در مقابل، نشان دادن داستانهایی موفق از افراد عادی که با پشتکار به نتایج مثبت رسیدهاند، میتواند انگیزههای اجتماعی و فردی را ارتقا بخشد.
یکی از مهمترین بسترهای تقویت فرهنگ کار، ترویج کارآفرینی است اما نه از طریق شعارهای تکراری یا کلیشههای «همه میتوانند موفق شوند»، بلکه با تحلیل دقیق از مراحل پرریسک و سخت مسیر کارآفرینی. رسانهها باید بتوانند از دل تجربههای واقعی، مستندهایی تولید کنند که هم دشواریها را نشان دهند، هم راهکارهای عملی برای عبور از موانع. الگوسازیهای واقعگرایانه، آموزشهای مهارتی و گفتوگو با صاحبان کسبوکارهای کوچک موفق، از موثرترین ابزارها در این مسیر است متأسفانه برخی محتواها کارآفرینی را به سکه زدن از هیچ تقلیل میدهند که نتیجهاش، سرخوردگی بعد از ورود به دنیای واقعی اقتصاد است. برای بازسازی گفتمان عمومی درباره شغل و کارآفرینی، چند رویکرد مکمل باید مدنظر قرار گیرد:
تولید محتوای رسانهای با محوریت تجربههای الهامبخش واقعی، نه داستانهای خیالی و غیرقابل تعمیم؛ بازنگری در آموزش رسمی برای ارتقای مهارتهای واقعی به جای القای صرف مدرکگرایی؛ تقویت نهادهای میانجی (مانند سازمانهای مردمنهاد و پلتفرمهای دیجیتال) برای ترویج فرهنگ گفتوگوی سازنده درباره کار؛ تغییر لحن و روایت تریبونداران فرهنگی، از نصیحت به مشارکت در طراحی چشمانداز آینده کاری جوانان.
فرهنگ کار و نگرش به شغل، صرفا از دل قوانین اقتصادی یا سیاستهای کلان متولد نمیشود، بلکه در بطن روایتهایی شکل میگیرد که رسانهها و تریبونداران به جامعه القا میکنند. اگر این روایتها تحقیرآمیز، غیرواقعی یا مبهم باشد، نتیجهاش بیاعتمادی، بیتفاوتی و مهاجرت ذهنی نسلهای جوان از دنیای کار خواهد بود اما اگر با دقت، صداقت و شناخت عمیق از ساختارهای اجتماعی، تصویرهایی امیدوارکننده اما واقعگرایانه از کار و کارآفرینی ارائه شود، میتوان امید داشت فرهنگ کار بازتعریف شود؛ نه به عنوان اجبار، بلکه به عنوان امکانی برای رشد، خلاقیت و مشارکت در ساخت جامعهای بهتر.
دیدگاهتان را بنویسید