کار را اغلب در هیاهوی روزمره به عنوان ابزاری برای تأمین معاش در نظر میگیریم اما آیا این تنها نقش آن است؟ در جهانی که شکافهای طبقاتی عمیقتر شده است و اقتصادهای محلی زیر فشار جهانیسازی خم شدهاند، بازنگری در مفهوم کار ضرورتی حیاتی است. کار نهتنها موتور حرکت اقتصادی یک جامعه است، بلکه بستری است که ارزشهای فرهنگی، حس تعلق و هویت جمعی در آن شکل میگیرد. حال آیا باید کار را صرفا به عنوان ابزار تولید ثروت دانست یا آن را سرمایهای فرهنگی و سازندهای برای بنیان اجتماعی تلقی کرد؟
نخستین و شناختهشدهترین نقش کار در جوامع مدرن، نقشش در تولید اقتصادی است. در هر نظام اقتصادی، اعم از سرمایهداری، سوسیالیستی یا اقتصاد مختلط، نیروی کار عنصر اصلی تولید محسوب میشود. افزایش بهرهوری، رشد تولید ناخالص داخلی و استقلال اقتصادی همگی متکی بر ساختاری منسجم از نیروی کار کارآمدند. در کشورهایی که اشتغال مولد بدرستی سامان یافته است، رابطه مستقیمی میان میزان مشارکت اقتصادی و رفاه عمومی مشاهده میشود. به عنوان نمونه، کشورهای اسکاندیناوی با الگوهای کاری مشارکتی، موفق به ایجاد توازن میان تولید اقتصادی و عدالت اجتماعی شدهاند. بنابراین کار در این سطح، ابزار پیشرفت اقتصادی است و از آن گریزی نیست.
با این همه، اگر کار تنها به عنوان ابزار معیشت دیده شود، از ظرفیت فرهنگی و اجتماعی آن غفلت خواهیم کرد. فرهنگ کار، به معنای ارزشها، نگرشها و هنجارهایی است که پیرامون فعالیت کاری شکل میگیرد که خود نوعی «سرمایه فرهنگی» به شمار میرود. وقتی کار در جامعهای ارزشمند تلقی شود و مفهوم «کار شایسته» جایگاه فرهنگی یابد، این فرهنگ به تقویت اعتماد اجتماعی، نظم، خلاقیت و حتی سرمایه اجتماعی منجر میشود. در جوامعی که کار صرفا یک اجبار اقتصادی تلقی میشود، مشارکت اجتماعی کاهش مییابد و بیگانگی فرد با جامعه شدت میگیرد. اینجاست که کار از یک «کنش اقتصادی» به یک «کنش فرهنگی» بدل میشود که توان ساختن بنیانهای تمدنی را دارد.
* مسیر عدالت اجتماعی
یکی از عمیقترین بحرانهای جوامع امروز، افزایش نابرابری اقتصادی و شکافهای طبقاتی است. نظامهای اقتصادی مبتنی بر شایستهسالاری در عرصه کار میتوانند تا حدود زیادی این نابرابری را مهار کنند. اگر فرصتهای شغلی متناسب با توانمندی و تلاش افراد توزیع شود، امکان حرکت طبقات پایین به سمت طبقات بالاتر فراهم میشود اما هنگامی که بازار کار به واسطه انحصار، رانت یا نابرابری آموزشی از تعادل خارج شود، کار به عاملی برای بازتولید نابرابری بدل میشود. کار شایسته، با مزد عادلانه و فرصت برابر، میتواند ابزاری موثر برای تحقق عدالت اجتماعی باشد. این امر بویژه در جوامع در حال توسعه، همچون ایران، از اهمیت دوچندان برخوردار است.
در این شرایط که اقتصاد جهانی با بحرانهای پیدرپی روبهرو است و وابستگی به خارج میتواند آسیبزا باشد، تقویت اقتصاد مقاومتی به ضرورتی استراتژیک تبدیل شده است. کار در اینجا نهفقط به عنوان تولید درآمد، بلکه به عنوان کنش ملی برای بقا و استقلال معنا مییابد. توسعه کسبوکارهای بومی، حمایت از صنایع دانشبنیان و ترویج فرهنگ کارآفرینی، همگی بر مبنای مشارکت گسترده نیروی کار استوارند. به بیان دیگر، هر کارگری که در یک کارگاه کوچک، واحد کشاورزی یا شرکت فناورانه فعال است، بخشی از یک سیستم دفاع اقتصادی را شکل میدهد که استقلال کشور را تضمین میکند. این نگاه، کار را به ابزاری راهبردی در سیاست کلان تبدیل میکند.
لذا کار دیگر صرفا یک ابزار برای امرار معاش نیست، بلکه در دنیای امروز، نقشی پیچیدهتر و بنیادینتر ایفا میکند. کار در عین حال که موتور تولید اقتصادی است، سرمایهای فرهنگی است که هویت فردی و جمعی را شکل میدهد، نابرابریها را کاهش میدهد و حتی امنیت ملی را تضمین میکند. ما باید از تقلیل کار به یک ضرورت زیستی پرهیز کنیم و آن را به چشم یک پروژه فرهنگی، اجتماعی و تمدنی ببینیم. بازتعریف جایگاه کار میتواند آغاز مسیری باشد که در آن جامعهای پویاتر، عادلانهتر و مستقلتر ساخته میشود. به بیان دیگر، اگر کار را درست ببینیم و بشناسیم، میتوانیم از آن نه فقط برای ساختن اقتصاد، بلکه برای ساختن جامعه بهره بگیریم.
دیدگاهتان را بنویسید