شنبه / ۱۵ آذر / ۱۴۰۴ Saturday / 6 December / 2025
×
کتاب‌خوان عالی‌قدر
نقش‌آفرینی یک تقریظ در مهندسی فرهنگی

کتاب‌خوان عالی‌قدر

قیام خاموش
گاهی که باید سلاح قلم را کنار گذاشت

قیام خاموش

حکمرانی فرهنگی در عصر شبکه‌های مجازی
بازطراحی رابطه حکمرانی و جامعه در زیست‌جهان شبکه‌ای

حکمرانی فرهنگی در عصر شبکه‌های مجازی

این پیروزی، نه صرفاً یک نقطه در نقشه جنگ، بلکه یک «سطح در افق تمدن» است. جمهوری اسلامی ایران با تکیه بر امت بیدار، فرماندهی حکیمانه و هویت تاریخی خود، نه‌تنها یک حمله نظامی را دفع کرد، بلکه توانست مرزهای قدرت را بازتعریف کند

در تاریخ‌نگاری هر نبردی، روایت‌ها تنها بازتاب گذشته نیستند، بلکه پنجره‌هایی به آینده‌اند. در مواجهه با جنگ ۱۲ ‌روزه ایران و رژیم اشغالگر، آنچه بیش از خود واقعه اهمیت دارد، «چگونه دیدن» آن است. اگر این نبرد را صرفاً در چارچوب پیروزی یا شکست نظامی تحلیل کنیم، از درک ژرفای آن غافل مانده‌ایم اما آیا می‌توان روایتی ارائه کرد که به ابعاد راهبردی، هویتی و تمدنی این جنگ بپردازد و مخاطب نخبه را از سطح واقعه، به لایه‌های زیرین حقیقت هدایت کند؟
در فضای رسانه‌ای و تحلیلی پس از جنگ، ۳ روایت برجسته‌تر از سایرین مطرح شد. نخست، روایت اسنادمحور غربی که با اتکا به منابع و فکت‌های رسمی، تلاش می‌کند پیروزی ایران را در بستر زمان و شواهد بیرونی اثبات کند. دکتر علی لاریجانی، از برجستگان این رویکرد، با تکیه بر منابع غربی، تصویر دقیقی از شکست پروژه اسرائیل ترسیم می‌کند اما این روایت، در نهایت به «واکنش به روایت دشمن» تقلیل می‌یابد و در قالب بازی از پیش تعریف‌شده‌ای باقی می‌ماند.
در روایت دوم، برخی ناظران، نقطه‌ عطف نبرد را در ضربات برق‌آسای ایران در روز نخست می‌بینند؛ جایی که پس از ترور برخی فرماندهان نظامی، با تدبیر سریع فرماندهی کل قوا، جایگزین‌های عملیاتی مستقر شده و پاسخ کوبنده ایران، توازن میدانی را دگرگون می‌کند. این روایت، هرچند پرطنین، همچنان در سطح میدان» می‌ماند و از «معنا» عبور نمی‌کند.
روایت سوم ورق‌گردانی راهبردی در میانه جنگ را مرکز تحلیل خود قرار می‌دهد؛ بویژه روزهای چهارم تا ششم که خطوط فرماندهی و ابتکار عمل در میدان به ‌نفع ایران بازآرایی می‌شود. با این ‌حال، این روایت هم دچار همان اشکال بنیادین ۲ روایت دیگر است: تقلیل ابعاد جنگ به سطح نظامی و بی‌توجهی به مؤلفه‌های معنایی، اجتماعی و تمدنی آن.
در ۳ روایت پیش‌گفته، یک خطای تحلیلی مشترک وجود دارد: نادیده‌گرفتن «ترکیب جنگ‌ها». نبرد ۱۲ ‌روزه، صرفاً یک جنگ نظامی نبود، بلکه میدانی برای تلاقی جنگ‌های روانی، شناختی، هویتی، اطلاعاتی، سایبری و اجتماعی بود. در چنین آوردگاهی، تمرکز صرف بر آمار موشک‌ها یا تلفات دشمن، ما را از درک ژرف‌ساخت ماجرا بازمی‌دارد.
آنچه در روایت‌های رایج به حاشیه رانده شده، جنبش هویتی-دینی مردم ایران در بستر نبرد است. از راهپیمایی‌های عید غدیر تا آمادگی داوطلبانه مردم برای مشارکت در جنگ، از اتحاد قومیت‌ها تا شهادت طیف‌های مختلف اجتماعی؛ همه نشان‌دهنده خیزش تمدنی یک ملت در پاسخ به تهاجم دشمن است.
اینجا به سطح دیگری از تحلیل می‌رسیم: روایت تمدنی که نه به زمان وابسته است و نه به فکت‌های مادی. این نگاه، شکست دشمن را نه در ناکامی‌اش از پیشروی، بلکه در «ضرورت تهاجم» او جست‌وجو می‌کند. حمله به ایران، خود گواهی بر ضعف ذاتی رژیمی است که در برابر امت اسلامی، احساس خطر وجودی می‌کند.
در افق راهبردی، تحلیلگران غربی مانند مرکز چتم‌هاوس نیز اذعان کرده‌اند هرگونه تهاجم به ایران، بدون درک عمیق از ساختار اجتماعی – ایدئولوژیک آن، به شکست می‌انجامد. در افق تمدنی اما ماجرا عمیق‌تر است: این جنگ، میدان تقابل ۲ هستی بود؛ ایران با هویتی تاریخی، فرهنگی، الهی و زنده، در برابر موجودیتی ساختگی، بی‌ریشه، مهاجرپذیر و مادی‌گرا.
در ۳ عرصه راهبردی، ایران نه‌تنها مقاومت کرد، بلکه توانست منطق دشمن را بی‌اعتبار کند.
۱- منطق سلاح‌های کشتار جمعی: ایران با پرهیز از این ابزارها و تکیه بر بازدارندگی بومی، نشان داد امنیت بدون بمب هسته‌ای هم ممکن است، اگر ریشه در مردم و ایمان داشته باشد.
۲- منطق همه‌پرسی فلسطین: پیشنهاد همه‌پرسی برای تعیین سرنوشت فلسطین، بنیان‌های مشروعیت رژیم صهیونیستی را در میدان حقوق بین‌الملل و اخلاق جهانی به چالش کشید.
۳- منطق مقاومت هوشمندانه: ترکیب فرماندهی مبتکرانه، انسجام اجتماعی و عمق جغرافیایی مقاومت، الگویی ایجاد کرد که حمله به ایران را برای دشمن به قمار نابودکننده بدل کرد.
در یک جمله، این پیروزی، نه صرفاً یک نقطه در نقشه جنگ، بلکه یک «سطح در افق تمدن» است. جمهوری اسلامی ایران با تکیه بر امت بیدار، فرماندهی حکیمانه و هویت تاریخی خود، نه‌تنها یک حمله نظامی را دفع کرد، بلکه توانست مرزهای قدرت را بازتعریف کند. روایت تمدنی از جنگ ۱۲ ‌روزه، تنها بیان یک واقعه نیست، بلکه زبان حال یک آینده است؛ آینده‌ای که در آن، پروژه تمدن نوین اسلامی، نه از طریق فتح سرزمین‌ها، بلکه با تسخیر دل‌ها و معناها جهانی نو خواهد ساخت.

نوشته های مشابه
امپراتوری هوشمند و نامرئی داده
صورت‌بندی نبرد تمدنی در عصر ماشین‌های روایت‌ساز

امپراتوری هوشمند و نامرئی داده

دوگانه سرنوشت‌ساز
جنگ روایت‌ها در سایه الگوریتم‌ها

دوگانه سرنوشت‌ساز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *