تهاجم اخیر جریانهای معاند به میراث فکری میرزای نائینی، نقد علمی نیست، بلکه «عملیات شناختی» حسابشده برای یتیمسازی فکری انقلاب اسلامی است. دشمن که از مقابله با شاخوبرگ تناور این شجره طیبه عاجز مانده، اکنون با تبری زهرآلود به دنبال قطعکردن ریشههای ۱۰۰ساله آن در اعماق سنت حوزوی ماست. اما در بیانات حکیمانه رهبر معظم انقلاب در دیدار دستاندرکاران کنگره بزرگداشت علامه نائینی (۲۸/۰۷/۱۴۰۴)، کلیدواژههایی برای فهم و خنثیسازی این نبرد نهفته بود. دشمن میخواهد با مصادره نائینی، ریشههای ۱۰۰ساله انقلاب را قطع کند، غافل از آنکه کتاب «تنبیهالامه»، خود کیفرخواستی تاریخی علیه همین جریان تحریف است. اولین و بزرگترین دروغی که دشمن ترویج میکند، معرفی نائینی بهعنوان یک متجدد لیبرالخواه و کاشف دموکراسی غربی است. این یک تجاهل وقیحانه نسبت به بنیان فکری اوست. همانطور که رهبر معظم انقلاب با دقتی مثالزدنی تبیین فرمودند، نائینی صرفاً «گرایش سیاسی» نداشت، بلکه صاحب «اندیشه سیاسی» بود؛ یک نظام فکری منسجم که از دل فقه شیعه میجوشید. تمام فلسفه «تنبیهالامه»، جنگ با «مالکیت استبدادیه» و اثبات ضرورت برپایی «حکومت ولایتیه» است. این دو، صرفاً دو نام متفاوت نیستند؛ دو پارادایم متضادند. در «مالکیت استبدادی»، حاکم، خود را «مالک» کشور و مردم میداند و حکومت، مِلک شخصی اوست؛ اما در «حکومت ولایی»، حاکمیت از آنِ خداست و حاکم، تنها یک «ولی» و «امین» است که بر اساس قوانین الهی و با نظارت مردم، مسئولیت اداره امور را بر عهده دارد. نائینی با این تفکیک، حکومت استبدادی را نه فقط یک ظلم سیاسی که یک «غصب» و «شرک» معرفی میکند. این دقیقاً همان جوهره و سنگ بنای نظریه ولایتفقیه است که یک قرن پیش با استدلال فقهی تبیین شد. دشمن برای اثبات ادعای دروغین خود، به یک واقعه تاریخی متوسل میشود: «جمعآوری کتاب تنبیهالامه توسط خود میرزا». آنها این اقدام را نشانه پشیمانی نائینی از نظریاتش جلوه میدهند. پاسخ این شبهه را نیز رهبر معظم انقلاب به شکلی قاطع و شفاف بیان فرمودند. نائینی از «نظریه» خود برنگشت؛ او از «نتیجه منحرف شده» آن بیزاری جست. او و دیگر علمای نجف، تمام آبروی خود را برای یک «نهضت عدالتخواهانه» و ضداستبدادی به میدان آوردند، اما آنچه در عمل و با دخالت مستقیم انگلیس رخ داد، نه عدالتخانه که یک «مشروطه انگلیسی» بود؛ مشروطهای که ثمرهاش، به دار کشیدن مجتهدی زمانشناس چون شیخ فضلالله نوری و ترور سید عبدالله بهبهانی بود. میرزا دید که از کتاب فقهی و مستدل او، برای توجیه پروژهای استفاده شده که دقیقاً نقطه مقابل اهداف الهی اوست، بنابراین جمعآوری کتاب، نه یک عقبنشینی فکری که یک «اعتراض سیاسی» و برائت از آن مشروطه قلابی و فرزند نامشروع استعمار بود. وقتی به ساختار حکومتی که نائینی در کتابش ترسیم میکند مینگریم، شگفتزده میشویم. او از لزوم وجود «مجلس مبعوثان» که توسط مردم و با انتخاباتی که شرکت در آن «واجب» است، تشکیل میشود (جمهوریت)، از «نظارت ملی» و پاسخگویی تمام مسئولان (پاسخگویی) سخن میگوید. اما کلیدیترین و راهبردیترین بخش نظریه او، شرطی است که به تعبیر دقیق رهبر انقلاب، دقیقاً همان «شورای نگهبان» است: اینکه قوانین مصوب این مجلس تا زمانی که به تأیید و امضای هیئتی از علمای طراز اول نرسد، فاقد اعتبار است. این همان ساختاری است که رهبر معظم انقلاب آن را اینگونه جمعبندی فرمودند: «اگر چنانچه بخواهیم به تعبیر امروز این حکومت اسلامی و مردمی را بیان کنیم، میشود جمهوری اسلامی.» هراس دشمن از احیای اندیشه نائینی، هراس از همین حقیقت انکارناپذیر است. آنها میترسند نسل جوان بداند که نظامی که در آن زندگی میکند، نه یک پدیده خلقالساعه و بیریشه که حاصل تراکم معرفتی و مجاهدت ۱۰۰ها ساله بزرگترین فقها و اندیشمندان شیعه است. جهاد تبیین امروز ما، بازپسگیری این میراث گرانبها و اثبات این حقیقت است که جمهوری اسلامی، ریشه در عمیقترین لایههای فقه، تاریخ و هویت ما دارد.
دیدگاهتان را بنویسید