آیه بیستم فرقان را که میخوانم، انگار دستی جسورانه پردهٔ خیال را کنار میزند و حقیقتی را که همیشه دوست داشتم دور بزنم، صاف میگذارد جلوی چشمانم.
ما همه، بیوقفه در حال آزمودن و آزمودهشدنایم. نه فقط آزمونهای مرسوم؛ که امتحان آدم با ولیّش و ولی با مردمش. آنهم نه در اتاقهای شیشهای پژوهشگاه که در بازار، سر سفره، زیر سایهٔ تبعیض و حتی در نگاههای نیمخیزِ تحقیر.
خدا، این بازی دوطرفه را چنان طراحی کرده که هیچکدام از ما نتوانیم پنهان شویم.
«وَجَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَهً»
یک طرف ولیّ است که باید ببیند میتواند با جماعتی که گاه بیحوصله، گاه مغرور و گاه به طرز عجیبی بیرحماند، صبر کند یا نه؛ طرف دیگر مردماند که مدام وسوسه میشوند ولیّ خود را به ترازوی توقعهای شخصیشان بگذارند و وقتی سبکتر از حد انتظارشان بود، زیر لب چیزی شبیه به «این هم که مثل بقیه…» بگویند.
شاید مسخره به نظر برسد، ولی همین «غذا خوردن» که مشرکان به رخ پیامبر کشیدند، عمق ماجرا را نشان میدهد. آدمی، ولیّی را میخواهد که از جنس خودش باشد، اما وقتی ولی از جنس خودش شد، یکهو دلش میخواهد که از جنس از ما بهتران باشد! تناقض لذتبخشی که خدا با آن، هم ولی را میسنجد و هم امّت را.
امتحان ولیّ؟ بله! اینکه بیپروا عشق بورزد، حتی وقتی در چشم همان مردمی که باید برایشان جان بدهد، فقط یک «همشهریِ ساده» باشد.
امتحان مردم هم اینکه بفهمند ولی، اگرچه مثل آنها و در میان آنها زندگی میکند، اما در جایگاهی ایستاده که به هیچ بهانهای نباید فروکاسته شود.
آیه با یک پرسش غریب یقه آدم را میچسبد: «أتصبرون؟» و عجب سوالیست، هم خطاب به پیامبر، هم به ما. خدا نمیگوید «صبور باشید»؛ میپرسد «آیا صبر میکنید؟» مثل معلمی که آخر امتحان، قبل از تحویل برگه، به چشمهایت خیره میشود و میگوید «خودت فکر میکنی پاس کردهای؟»
ما همیشه از امتحان مردم با ولی حرف میزنیم، اما از صحبت درباره امتحان ولی با مردم فرار میکنیم. چون در آن امتحان دوم، آینه را رو به خودمان میگیرند و میبینیم که چهقدر میتوانیم برای ولیّمان خار باشیم. عجیب است، ولی شاید خدا بیشتر دلش به همین امتحان دوم خوش است؛ چون در آن، ما بیپرده لو میرویم.
و بعد، «وَکانَ رَبُّکَ بَصیرًا»، خدا نظارهگر است. نه برای تهدید، برای یادآوری این که همهٔ این رفت و برگشتهای محبت و بیمهری، همهٔ صبرها و قهرها، ضبط میشود. شبیه دوربینی که میان ولی و مردم، یکجا و همزمان کار گذاشته باشند. آن روز که بازبینیاش را بگذارند، نمیشود صحنهای را رد کرد یا آن را پاک کرد. آنگاه دیگر امتحان تمام شده و ما فقط تماشاچیِ نتیجهایم.
اینجاست که میفهمم «فتنه» در این آیه، آتش نیست که فقط بسوزاند؛ آینه هم هست، تا بسوزانی خودت را وقتی دیدی در آن چه شکلی افتادهای.
پ.ن.
وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلینَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَهً أَ تَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصیراً
و ما پیش از تو هیچ یک از پیامبران را نفرستادیم مگر آنکه آنان هم غذا میخوردند و در بازارها راه میرفتند، و ما برخی از شما را [وسیله] آزمایش برخی دیگر قرار دادیم [توانگر را به تهیدست وتهیدست را به توانگر، بیمار را به تندرست و تندرست را به بیمار، پیامبر را به امّت و امّت را به پیامبر]. آیا [نسبت به اجرای احکام الهی و تکالیف و مسئولیتها] شکیبایی میورزید؟ و پروردگارت همواره [به احوال و اعمال همه] بیناست.
دیدگاهتان را بنویسید